الهی به نام تو زبانها گویا شده، به نام تو جانها شیدا شده، بیگانه آشنا شده، زشتها زیبا شده، کارها هویدا شده، راهها پیدا شده، الهی چشم مشتاقان گریان، دلهای عارفان سوزان، الهی...
پر آب دو دیده و پر آتش جگرم
پر باد دو دستم و پر از خاک سرم
گاهی آتش درون آب دیده را به جوش میآورد و رد پای اشک را بر گونههای آدمی به تصویر میکشد تا مدعایی باشد بر رهگذر عرفان و عشق به خدایی که یادش آرامش دهندهی قلب است.
اشک گرم و آه سرد و روی زرد و سوز دل
حاصل عشقند و من این نکته میدانم چو شمع
اطهری کرمانی
اشک در قرآن
واژهی اشک در قرآن ۲ بار ذکر شده است یکی در سورهی مائده آیهی ۸۳ و دیگری در سورهی توبه آیهی ۹۲ میباشد و صورت قرآنی و عربی آن هم الدمع میباشد، راغب اصفهانی در توضیح واژهی دمع مینویسد: «اسمی است از آنچه از چشم جاری میشود.»
این اشکی که از چشم جاری میشود معلول علتهای گوناگونی است که به چند مورد اشاره میشود:
۱-اشک کودکان که نشانهی صفای دل پاک آنان است.
۲-اشکهای زنان که نشانهی مهربانی و ساده بودن آنان است.
۳-اشک توبه که نشانهی تأثیر توبه در درون آدمی است.
۴-اشک اندوه که نشانهی غم و فراق و حوادث ناگوار و... است.
۵-اشک ندامت که ناشی از نتیجهی منفی عملکرد انسان میباشد و گذرگاهی برای کسب عبرت از کردههای ناسنجیده.
امروز که در دست توام مرحمتی کن
فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت
۶-اشک تمساح که بیانگر مکر و حیله است دستهای از انسانها گاهی به ریختن این نوع اشک متوسل میشوند.
۷-اشک خشیت و محبت خدا که ناشی از تقوای فرد است و زیباترین اشک است که مسیر لقای الله را برای انسان هموار میکند.
اشک حقیقت
اینک برای طراوت بخشیدن به چمنزار دل از باران آیههای قرآن بهرهای میگیرم تا صفایی به بوستان عشق به خدا بخشیده باشیم، آنجا که خدا در وصف ایمان آورندگان به قرآن میفرماید: «وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَىٰ أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ»[1] (و آنان هر زمان بشنوند چیزهائی را که بر پیغمبر نازل شده است (از شنیدن آیات قرآنی متأثر میشوند و) بر اثر شناخت حق و دریافت حقیقت، چشمانشان را میبینی که پر از اشک (شوق) میگردد (و زبانشان به دعا باز میشود و) میگویند: پروردگارا! (به تو و پیغمبران تو و همهی کتابهای آسمانی و بدین آیات قرآنی) ایمان داریم (و خویشتن را در پناه تو میداریم) پس (ایمان ما را بپذیر و) ما را از زمرهی (امّت محمّدی که) گواهان (بر مردم در روز رستاخیزند) بشمار آور) مکثی کوتاه بر واژه تَفِیضُ - لبریز میگردد – ما را مشتاق میکند که چشمان سرشار از اشک را در ذهنمان تصور و مجسم کنیم که چه زیبا و شیفته مالامال از گوهر جان شدهاند.
اینکه هر شب تا سحر آید زچشمم اشک نیست
گوهر جان است میریزد به دامانم چو شمع
اما این گوهر گرانبها که معدن اسرار نهفته را هویدا میکند و عاشقان مروارید را به تماشا میکشاند در اثر کدام موج و کدام طوفان پا به ساحل نهادهاند؟ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ - بر اثر شناخت حق و دریافت حقیقت – حق کیست و حقیقت چیست که این گونه باعث میشوند چشمان انسان لبریز از اشک گردند؟ این شناخت از کجا به دست میآید؟
گوش دادن سرشار از تأمل در قرآن اینگونه به آرامی راه را برای سیل اشک باز میکند و سرانجام مؤمن را به دیار دعا میکشاند تا در این خلوتگاه پر از صفا دست تصدیق و نیاز به سوی او بلند نماید و آتش دل را با آب دیده فرونشاند و تاریکی هجران را با نور دعا به وصال تبدیل کند و بگوید: «رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ» - پروردگارا! (به تو و پیغمبران تو و همهی کتابهای آسمانی و بدین آیات قرآنی) ایمان داریم (و خویشتن را در پناه تو میداریم) پس (ایمان ما را بپذیر و) ما را از زمرهی (امّت محمّدی که) گواهان (بر مردم در روز رستاخیزند) بشمار آور - چه زیبا و طنین انداز واژهی خدایا بر زبان و دل جاری میشود تا تجدید میثاقی برای دیدار دنیای باقی باشد.
نکتهی جالب اینجاست که اگر انسان با تأمل به آیات قرآن گوش جان بسپارد و به درک حقیقت نایل آید آن چنان مجذوب حق میگردد که درخواست گواهی برای روز طاقت فرسای قیامت مینماید و در پی داخل شدن به گروه صالحان است.
سید قطب در تفسیر این آیه مینویسد: «این صحنهی زندهای است که قرآن از این گروه ازمردمان به تصویر میکشد. مردمانی که مهر و محبت بیشتری از دیگران نسبت به مؤمنان دارند... آنان زمانی که چیزی را بشنوند که از این قرآن بر پیغمبر (ص) نازل شده است، احساساتشان میجنبد و به تکان میافتد، و دلهایشان نرم میگردد، و چشمانشان از اشک لبریز میشود. اشکهای گرمی که تعبیرکنندهی تأثر ژرف و سخت از حقی است که شنیدهاند، و بار اول تعبیری جز اشک فراوان برای آن ندیدهاند. این چنین حالتی کاملاً پیدا است که تعبیری جز اشکهای فراوان ندارد. اشکهای شوقی که انسانها بر این سرشته شدهاند که چون از چیزی بسیار متأثر شوند و سخن نتواند از آن تعبیرکند، اشکها سرازیرگردند و زبان اشکها برساند چیزی را که زبان گفتار از رساندن آن عاجز و درمانده است، و انرژی زندانی و انباشتهای را آزاد سازد که از امواج تأثر شدید تولید و ذخیره گشته است. سپس آنان بدین جوش و خروش اشکها بسنده کنند، و در برابر حقی که به هنگام شنیدن قرآن، سخت از آن متأثر شدهاند، موضع منفی به خود نمیگیرند، و دور از گود نمینشینند و کنارهگیری نمیکنند، و تنها خویشتن را با درک حقی که قرآن با وجود خود دارد، و با احساس به حجت و قدرتی که در بر دارد، راضی و خشنود نمیسازند. ایشان همچون کسانی عمل نمیکنند که متأثر میگردند و چشمانشان از اشک لبریز و سرازیر میگردد و دیگر کارشان در برابر چنین حقی پایان میپذیرد بلکه آنان به پیش میآیند و بدین حقی که شنیدهاند رو میکنند و موضع مثبت آشکاری در پیش میگیرند. این حق را میپذیرند و بدان ایمان میآورند و به حجت و قدرت آن اعتراف میکنند، و ایمان بدان را اعلان میدارند، و اعتراف بدان را با گفتار آشکار و قوی و رسا بیان می دارند.
«رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ وَمَا لَنَا لَا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَن یُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِین»
میگویید: پروردگارا! (به تو و پیغمبران تو و همه کتابهای آسمانی و بدین آیات قرآنی) ایمان داریم (و خویشتن را در پناه تو میداریم) پس (ایمان ما را بپذیر و) ما را از زمره (امّت محمّدی که) گواهان (بر مردم در روز رستاخیزند) بشمار آور. ما چرا نباید به خدا و به حقیقتی که (توسط محمّد) برای ما آمده است، ایمان نیاوریم؟! و حال آن که (راه صواب نمایان و حق بیپرده عیان است و) امیدواریم که پروردگارمان ما را با صالحان (به بهشت جاویدان) ببرد.
آنان پیش از هر چیز، ایمان خود را بدین حقی که شناختهاند، اعلان میدارند. سپس خداوند بزرگوار را متضرعانه فریاد میدارند که ایشان را در لیست و فهرست گواهان بدین حق، ثبت و ضبط فرماید و از زمره آنان محسوب نماید، و در صف ملتی به رشته کشد که در زمین این حق را میپایند و با تمام توان نگاهبانی میدهند... ملت مسلمانی که گواهی میدهد به این که این دین، حق است. این گواهی را با زبان ادا میکند، و باکردار و رفتار و پویش و کوشش در راه استقرار این حق در زندگی مردمان، تأیید میکند.» [2]
اشک اندوه
در آیهی ۹۲ سورهی توبه خداوند صحنهای را به تصویر میکشد که چنان بر دل داغدیده تأثیر میگذارد که بیدرنگ اشک در چشمان حلقه میزند. آنگاه که کاروان مجاهدان به سوی تبوک در راه است تعدادی از یاران پیامبر (ص) به سوی وی میآیند تا همراه کاروان شوند و اینچنین قرآن داستان را بیان مینماید: «إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوا وَّأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا یَجِدُوا مَا یُنفِقُونَ» وقتی به پیش تو آمدند تا آنان را بر مرکبی سوار کنی (و به جهاد روانه سازی. ولی) تو گفتی: مرکبی ندارم که شما را بر آن سوار کنم. ایشان برگشتند، در حالی که چشمانشان از غم (فوت افتخار جهاد) پر از اشک بود (و افسوس میخوردند) چون چیزی نداشتند که آن را صرف جهاد کنند.[3]
وقتی یاران از جان گذشته افتخار حضور را از دست میدهند و ابر فراق را بر آسمان اشتیاق مشاهده مینمایند روی بر میگردانند و بیاختیار آتش دل را با آب دیده فرو مینشانند تا شاید مرهمی بر داغ دل غم گرفتهشان باشد.
ز اشک من چه میدانی گرانیهای دردم را؟
ز طوفان شبنمی دیدی ز دریا گوهری دیدی
آیا این سراریز شدن اشک میتواند تمامی ناگفتههای درون را توصیف نماید؟ آیا میتواند جانشین افتخار حضور در میدان جهاد باشد؟
سید قطب در تفسیر فی ظلال القرآن در توضیح این آیه مینویسد: «اسلام در پرتو همچون روحیّهای پیروز گردید، و در پرتو همچون روحیّهای فرمان یزدان عزّت و قدرت یافت و غالب و چیره گردید. نیک بنگریم ما کجا و آنان کجایند، و ما با توجّه بدانان چه کردهایم. نیک بنگریم روح ما تا به کجا پر کشیده است و روح آن دسته و گروه تا به کجا پر کشیده است و اوج گرفته است. آنگاه اگر دیدیم که ما از مقدار اندکی از این احساسات و شور و شرر برخورداریم، خواستار پیروزی و بهروزی و عزّت و قدرت شویم، و الّا تصمیم بگیریم و محکم و استوار راه بیفتیم و راست و درست به جلو گام برداریم و از خدا توفیق بخواهیم. خدا است که باید از او کمک و یاری خواست.»
اشک و بهشت
وقتی که شور و شعور انسان به شناخت حق و درک حقیقت نایل آید و از آن تأثیر پذیرد دیگر توانی برای تحمل نیست و ناخودآگاه همه چیز پرده در میشود و عالمی را با خبر میکند، اما این خروش دل شیدا نزد خدا بیثمر نیست بلکه: «فَأَثَابَهُمُ اللَّهُ بِمَا قَالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذَٰلِکَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِینَ» پس خداوند در برابر اعترافشان (به حق) باغهای (بهشت را) به عنوان پاداش بدیشان میدهد که در زیر (درختان) آن جویبارها روان است و آنان جاودانه در آنجا میمانند، و این جزای نیکوکاران (چون ایشان) است. این اشک ناشی از ایمان است و ایمان هم ناشی از درک حق و حقیقت و سرانجام کمال آدمی به سوی خدا است اگر چنین مسیری را طی کرده باشد.
آیا خدا گهرهای دیده را به قیمت ناچیز از بندگان خود می خرد؟ آیا خدا شوق به دینداری و دعوت و جهاد را نادیده میگیرد؟
مجاهدان که با کولهباری از غم و دنیایی پر از اشک و دلی پر از شوق و اشتیاق رو به سوی منزل می کنند تا شاید کمی از درد هجران جهاد را فروکش کنند و احساسات جریحهدار شده را التیام بخشند نزد خدا بیاجر میماند؟ هرگز که چنین نیست!
نقدی بر خود
چه وقت از زندگی روزمره را به شنیدن آیات قرآن و تدبر در آن اختصاص میدهیم؟ چه زمانی با نگرش عمیق و دقیق از قرآن تأثیر میگیریم به طوری که آب دیده ره به سوی گونههایمان بپوید؟ آیا ارتباط و انس ما با قرآن به گونهای است که مشمول شکایت حضرت محمد (ص) در پیشگاه خدا آنهم در قیامت نشویم؟ خداوند دادخواست پیامبر را به گونهای بیان مینماید که هول و هراس، نگرانی و اضطراب سراسر وجود آدمی را فرا میگیرد و چنان فشاری بر دل انسان میآورد که از خواب غفلت بیدار شود و این هم این آیهی: وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا - و پیغمبر (شکوهکنان از کیفیّت برخورد مردمان با قرآن) عرض میکند، پروردگارا! قوم من این قرآن را (که وسیلهی سعادت دو جهان بود) رها و از آن دوری کردهاند (و از ترتیل و تدبّر و عمل بدان غافل شدهاند).[4] حال تصمیم با خودمان است.
در مورد دعوت و تربیت چه وقت از عمر گرانبها را به آن اختصاص میدهیم؟ چه مقدار از مال و ثروت خود را فدای پیشرفت در این مسیر مینماییم؟ یاران رسول خدا مالی ندارند تا فدا کنند، جان را پیشکش میکنند تا شاید در مسابقهی خیرات پیشی گرفته باشند! برای یاران مشتاق جایی برای بذل جان و مال نیست بنابراین آتش عشق به شهادت را بر نهانخانهی دل مینهند و سوز داغ دل را پذیرایند و اشک را که تنها سرمایهی مانده است تقدیم میدارند.
در کدام لحظه از این زندگی شیرین و پر رنج، ما به خاطر امری ازدعوت که سستی نمودهایم اشکی تقدیم نمودهایم؟ این رازی باشد میان ما و خدا.
بزرگمرد نیکاندیش اقبال لاهوری چه زیبا به نقد مینشیند و چه گویا و دلانگیز میسراید:
من و تو از دل و دین ناامیدیم
چو بوی گل از اصل خود رمیدیم
دل ما مُرد و دین از مُردنش مُرد
دوتا مرگی به یک سودا خریدیم
آخِرُ دَعْوَانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
پینوشتها:
۱-سورهی مائده آیهی ۸۳
۲-سید قطب، فی ظلال القرآن، ترجمه دکتر مصطفی خرم دل
۳-سورهی توبه آیهی ۹۲
۴-سورهی فرقان آیهی ۳۰
منابع و مآخذ:
۱-سید قطب، تفسیر فی ظلال القرآن، ترجمه دکتر مصطفی خرم دل
۲-دکتر مصطفی خرم دل، تفسیر نور، نشر احسان.
۳-راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن
۴-کلیات اقبال لاهوری
نظرات